نخودچینخودچی، تا این لحظه: 11 سال و 3 روز سن داره

دخی کیوت💗💗(نخودچی من)

یک ارمی و عاشق بی تی اس✨💜:))

96

عزیزم.امروز نود و ششمین  روز از زندگیت بود. برای اولین بار بعد زایمان رفتم آتلیه و عکس عروس گرفتم.کلی هم همراه داشتند .هم پدر من درومد هم تو. الهی بمیرم بغله خاله بودی و یه بند گریه میکردی و منم میومدم بهت سر میزدمو شیر میدادم ولی نمیدونم چت شده بود فک کنم لج کرده بودی شیر نمیخوردی و گریه میکردی. خلاصه 4تا 8 آتلیه بودیم.دلم برات کباب شده بود.آخه هنوزبرفک دهنت خوب نشده و اذیتت میکنه. سه روز پیش با خاله بردیمت پیش دکتر ثقفی.آخه بهداشت تو دوماهگیت گفت دور سرت کمه.دور سره دوماهگیت 39 بود .سه ماهگیت بهداشت گرفت 39.5 .ولی دکی گرفت گفت 40 و خودمم گرفتم 40 بود.خداروشکر همه چیت خوب بود. سه ماهگی دکتر: وزن:6200 قد:65 ...
14 شهريور 1392

بالاخره چرخیدی و تولد بابایی و عکس

امروز 12 شهریوره و شما 117 روزه شده. خیلی وقته که به پهلو میچرخیدی ولی نمیتونستی غلت کامل بزنی و ماجرای غلت زدن چند وقت پیشتم که برات گفتم . دیروزم هی خاله میخواست به زور بچرخی که نمیچرخیدی ولی امروز بعد اینکه شسته بودمت وتنها رو تخت گذاشتمت و رفتم دستمو بشورم دیدم داری گریه میکنی زودی برگشتم دیدم غلت زدی و رو شکم هستی ولی دستت زیرت گیر کرده  و داری گریه میکنی 10 شهریور تولد باباییت بود و کلی برنامه ریزی کرده بودم واسه یه تولد سه نفره که خراب شد عمه میخواست بره واسه آشتی کنون مارو هم برد و اونجا تولد گرفتیم. عیبی نداره.. این نیز بگذرد.... عمه جونیت خیلی حق گردن من داره وگرنه هرکس دیگه ای بود عمرا اگه میرفتم. بگذریم ام...
14 شهريور 1392

اولین های عروسکم.

عشقم چهارمین روز تولدش به مامانیش لبخند زد. در20 روزگیش 180 درجه تو خواب از رو تشکش چرخید و صورتش برگشت روی زمین تقریبا نیم غلت.آفرین مامانی توی 25 روزگیش برای اولین بار ریسه رفت. اولین پیک نیک که رفتی 14 تیر بود به سرخه حصار با عمه اینا و خاله.هوا خوب بود و خنک و چون شما گرمایی هستی اونجا حسابی بهت خوش گذشت و خوابیدی. اولین مسافرتی که رفتی به نوشهر بود. 10 مرداد .کلی هم خوش گذشت.با خاله و عمو دهقان اینا.  اولین غلت رو میخواستی تو 63 روزگیت بزنی یهو من و خاله و مامانی جیغ کشیدیم ترسیدی و پشیمون شدی. دختر گلم اولین غلت کاملشو12 شهریور در 107 روزگیش زد. ...
12 شهريور 1392

کودکی کن

دختر بهاری من. کودکی کن! کودکی کن و از روزهای کودکیت لذت ببر. شاد باش و برای بزرگ شدن اصلا عجله نکن دنیای آدم بزرگها  آنقدر هم که فکر میکنی زیبا نیست... کودکم!       کودکی کن ......کودکی! ...
9 شهريور 1392

گذران شب با دختر بهاری

دخترک بهاری من معمول شبها بین 7 تا 12 چرت کوتاهی میزند و همین برای شارژ مجدد و شیطنتش کافیست. از 12 به بعد شیفت شب من آغاز میشود .تا ساعت 2 که به هیچ وجه من الوجوه حتی اجازه نمیدهد از حالت نشسته و بغل تغییر مکان دهد. بعد از آن کمکم کرخ میشود و چشمهایش خسته ولی چنان مقاومت شدیدی در برابر خوابیدن میکند که واقعا قابل تحسین است.چطور میتوانی ؟واقعا در عجبم! خب میگفتیم... ساعت از 2 گذشته ....  بالشت بزرگی به تاج تخت تکیه میدهم و  کنار همسری که ساعتهاست در خوابست پاهایم را دراز میکنم و یک بالشت و تشک هم رو پاهایم میگذارم و مثل پاندول ساعت پاهایم را متناوب تکان میدهم و دختری لبخند میزند . برایش لالایی میخوانم: عزیز دردونه ام ...
9 شهريور 1392

مادرانه

دختر قشنگم! روزای با تو بودن چقد زود میگذرن و من هی دلم براشون تنگ میشه. همونجوری که دلم برای بارداریم تنگ میشه(البته بغیر4ماه اولش) تو داری جلوی چشم من و باباییت روز به زور قد میکشی و من سرشار از شادیم ولی غصه پیرشدنم هم هست  .چون قبلا در کنار باباییت هیچوقت زمان رو احساس نمیکردمو عاشقانه زندگی میکردیم. البته کماکان عاشق همیم ولی دیگه مثل قبل برای هم وقت نداریم.همه ی وقت منو تو ناز نازی میگیری و بابا هم با صبوری کنار میاد و اعتراضی نداره. هفته پیش با عمه و خاله و مامان فاطی رفته بودیم سینما.یه فیلم درباره دخترای کوچولو بود با اینکه تو خیلی گریه کردی ومن نصفه فیلم رو بیشتر ندیدمو  و اومدم بیرون و بقیشو شنیدم بازم کلی غصه...
9 شهريور 1392

مهارتهای دو ماهگیت.

قربونش برم گردن میگیره. تقریا وزن پاهاشم رو زمین تحمل میکنه . به تمام صداها واکنش نشون میده عاشق تلویزیون و کارتونه. +ولی مرکز پایش رشد میگه تا یکساگی تلویزیون ممنوع.+ دیگه وقتی هم گرسنه میشی موهاتو نمیکشی وقتی کسی باهات حرف میزنه میخندی. با چشمت همه چیزو دنبال میکنی.   ...
8 شهريور 1392